هنرمند پیشکسوت: نوروزمان فرنگی شده ، سیزده به در دست جمعی با کامیون به جاده چالوس
به گزارش وبلاگ داریوش، امروزی ها شاید نوروز را فرصتی برای پرداختن به خود و فاصله گرفتن از آدم ها وشلوغی ها بدانند اما برای نسلی که حالا در جایگاه بزرگ خانواده نشسته اند،نوروز،فصل دورهمی ها و همنشینی های دلپذیربود.باداوود فتحعلی بیگی نویسنده، کارگردان، بازیگر و پژوهشگر نمایش های سنتی درباره نوروز گفت و گو نموده ایم.
به گزارش وبلاگ داریوش، تا نام نوروز می آید انگار یک حسرت برای فتحعلی بیگی تازه می شود و می گوید: نوروز برایم سراسر خاطره و نوستالژی است. در خانواده ما سنت زیبای دید و بازدیدهای خانوادگی جایگاه ویژه ای داشت و 2، 3 نسل در ایام نوروز به این سنت پایبند بودیم. خاطرم است علاوه بر عیددیدنی با اقوام درجه یک از دید و بازدید با اقوام درجه 2و3 هم غافل نمی شدیم و حتی تا خانه عمه مادر، دختر دایی پدر و... هم می رفتیم. در واقع هر شب در خانه یکی از اقوام دورهمی داشتیم و دلخوش بودیم که حداقل سالی یکبار به بهانه نوروز فرصتی را برای تازه کردن دیدارها داریم. اما تغییر سبک زندگی و کوچک شدن حلقه خانواده های امروزی، دور شدن خانه نزدیکان و سختی تردد در شهر و حکمفرمایی فن آوری در زندگی شهرنشینان کم کمرنگ و بو و لذت و شوق این دورهمی را کم و کمتر کرد و به قول این پژوهشگر نمایش های سنتی حتی نوروزهای ما هم شکل و حال و هوای فرنگی به خود گرفته است: زمانی همه فامیل در یک کوچه و محله زندگی می کردند. خبری از دغدغه ماشین سواری، ساعت های طولانی ماندن در ترافیک و این حرف ها نبود. دید و بازدیدها با خیال آسوده انجام می شد. هر اتفاق ساده ای، بهانه دورهم نشستن و شب نشینی های فامیلی بود. اما امروز به علت مشغله های زندگی شهرنشینی حتی نوروزهایمان هم مثل مرنام فرنگی ها شده؛ دید و بازدیدها کم و گاهی اوقات حتی به یک احوالپرسی و تبریک ساده تلفنی محدود می شود.
قصه های خواندنی تهران را اینجا ببینید
به سنت ها احترام بگذاریم مهربان تر می شویم
بعضی ها سردی رابطه های انسانی و کم شدن توجه به سنت ها را به تغییر سبک زندگی شهری، تغییرات معماری و غلبه زندگی آپارتمانی نسبت می دهند اما فتحعلی بیگی این اتفاقات ناخوشایند را نتیجه کم لطفی به سنت ها می داند: ما نسبت به بسیاری از مظاهر و ریشه های فرهنگی و سنتی مان بی تفاوت شده ایم. همواره ماحصل احترام به سنت ها، ترویج فرهنگ محبت و مهربانی است. همین نوروز که به معنای تغییر و نو شدن فصل است با مظاهر زیبایی همراه بوده که هرکدام فلسفه خاصی داشته است. از قدیم الایام برای استقبال از بهار و نوروز، سنت ها و آداب زیبایی داشته ایم. همین مرنام خانه تکانی یک پیشینه و فلسفه دارد. خانه تکانی به منزله زدودن و پاک کردن آلودگی ها از هر چیزی در زندگی به ویژه کینه ها و دلخوری ها از دل است. در واقع نوروز می گوید که همه خشم ها، کدورت ها و کینه ها باید با آمدن فصل نو به انتها برسد. یا همین سنت دید و بازدید فلسفه روشنی دارد. محبت همواره با ارتباط چشم در چشم ایجاد می شود. دیدارهای نوروزی ایرانی هم بر این اساس شکل گرفته است. به گفته استاد با احترام به سنت ها می توان مهربانی را دوباره در خانواده ها و جامعه ترویج کر
پلوخوری عید به عید
خوردن شیرینی، شکلات و انواع آجیل ها و تنقلات، خوشمزه ترین بخش عیددیدنی هاست. اما قدیمی ترها خوب یادشان است که در سال های دور این شهر خبری از این خوردنی های رنگارنگ نبود؛ حتی سالی یکبار و در نوروز. فتحعلی بیگی در این باره می گوید: 100 یا 200 سال پیش که ماشینی برای حمل ونقل نبود تا مردم پرتقال و سیب یا میوه های مختلف نصیبشان شود دسترسی به هر چیزی ساده و راحت نبود. به همین علت مردم هر شهر براساس فرهنگ، سنت و آداب خودشان برای شب عید تدارک می دیدند و غذای ویژه شهرشان را می پختند. البته حتی غذاهای نوروزی هم اغلب ساده مثل آبگوشت و اشکنه و... بود. آن روزها برنج غذای ویژه ای محسوب می شد که فقط عید به عید و در بعضی خانه ها طبخ می شد. تنقلات ویژه عید برای پذیرایی از مهمانان هم شامل نخود و کشمش، توت خشک و خشکبار ساده بود.
سفر دسته جمعی با کامیون به جاده چالوس
برای بسیاری از مردم ایام نوروز و تعطیلات طولانی آن برترین فرصت برای یک دل سیر رفتن به سفر و گشت وگذار است. اما گاهی اوقات این مسافرت ها حاصلی جز هدر رفتن زمان استراحت و گذراندن تعطیلات در جاده های شلوغ و پرترافیک ندارد. برای همدوره های فتحعلی بیگی مسافرت های نوروزی هم حکایتی داشت: در گذشته آنقدر مردم به دید و بازدیدهای عیدانه مقید بودند که اگر در نوروز برنامه سفر هم برایشان پیش می آمد حتماً بعد از انتها سفر این رسم را به جا می آوردند. علاوه بر این بسیاری از سفرها هم جنبه دیدارهای فامیلی و دور هم جمع شدن اقوام در شهر و دیارشان را داشت. او یادی هم از مسافرت های دسته جمعی باصفای نوروزی با اقوام در دوران کودکی و نوجوانی اش می نماید: پدر و عمویم کامیون داشتند. آن موقع مثل امروز نبود که هر خانواده ماشین داشته باشد. این طور بود که دسته جمعی با اقوام قصد سفر می کردیم. پدر و عمویم برای حفاظت از مهمانان و راحتی آنها پشت کامیون چادر می زدند و با بار وبندیل همراه یک جمع شاد راهی می شدیم. معمولاً سیزده به درها دسته جمعی راهی جاده چالوس می شدیم. خاطرم است یک سال سیزده به در هوا بارانی بود. آن روز مجبور شدیم چند ساعت تابند آمدن باران در یکی از تونل های میان راه سر کنیم اما باز هم خوش گذشت.
اسکناس های یک و 2تومانی، عیدی های محبوب بچه ها
حالا نوبتی هم که باشد نوبت خاطرات شیرین عیدی گرفتن روزگار کودکی است. استاد نفسی تازه می نماید و برمی شود به سال های قبل و می گوید: زمان کودکی و نوجوانی ما دست بچه ها پول زیادی نبود. بچه ها برای تغذیه مدرسه هم از خانه میوه و خوراکی می بردند. بیشترین پولی که به دست ما می رسید یک یا 2 ریالی بود که با آن آلاسکا می خریدیم. اما ماجرای نوروز ماجرای دیگری بود. نخستین ویژگی اش این بود که بعد از یک سال صاحب لباس نو می شدیم. یادآوری خریدهای نوروزی دوران کودکی لبخند بر لب فتحعلی بیگی می نشاند: معمولاً لباس های عیدانه ما را چند سایز بزرگ تر می خریدند تا چند سال قابل استفاده باشد. اما اصل ماجرا عیددیدنی رفتن به خانه اقوام با این لباس های نو و گرفتن عیدی بود. معمولاً مسیر عیددیدنی ها از خانه بزرگ ترها آغاز می شد. هرکسی هم براساس توان مالی اش هدیه ای را به رسم عیدانه به بچه ها می داد. بعضی ها نخود و کشمش در مشت ما می ریختند و بعضی هم تخم مرغ رنگ نموده عیدی می دادند. اما چشم بچه ها دنبال آن عیدی ویژه بود. این طور بود که از بعضی خانه ها با خوشحالی خاصی بیرون می آمدند؛ همان خانه هایی که بچه ها یک سال برای دوباره مهمان شدن در آن روزشماری می کردند. فتحعلی بیگی می گوید: بعضی بزرگ ترها برای بچه ها عیدی ویژه داشتند و با دادن اسکناس یک یا 2تومانی حسابی دل آنها را شاد می کردند.
امان از مشق های ننوشته
آن روزها هم عید بی دردسر نبود. هنرمند پیشکسوت تئاتر و سینما هم وقتی به خاطره تکلیف های نوروزی می رسد چهره اش در هم می رود. او هم دل خوشی از تکلیف های تمام نشدنی عید ندارد: تعطیلات نوروز 2هفته بود اما معلمان با دادن مشق های زیاد و تمام نشدنی حسابی ما را خجالت می دادند. به همین علت یکی از دغدغه های ما در ایام نوروز، نوشتن مشق شب بود. هرچه می نوشتیم خیال تمام شدن نداشتند. استاد می خندد و می گوید: گاهی اوقات برای اینکه دفتر سیاه شود و نشان دهیم کلی مشق نوشته ایم حروف و کلمات را درشت می نوشتیم. به خیالمان با پر شدن دفتر برطرف تکلیف می کردیم.
حاجی فیروز خوش خبر
قدیم ترها که در خانه ها خبری از ساعت و تقویم نبود بسیاری از مردم عادی حتی موسم آمدن بهار را هم فراموش می کردند. در چنین شرایطی حاجی فیروز به عنوان پیک خوش خبر بین مردم می آمد و با نوروزخوانی، آمدن نوروز و سال نو را به آنها مژده می داد. فتحعلی بیگی از فلسفه راه افتادن حاجی فیروز در کوی و برزن در روزهای آخر اسفند ماه این طور می گوید: در گذشته مردم عادی درقید زمان و هفته و تغییر فصل ها نبودند. تصور کنید؛ چند هفته ارتباطمان با همه رسانه های جمعی قطع شود و از آنچه در اطرافمان می گذرد بی خبر باشیم. چه اتفاقی می افتد؟ مردم قدیم زندگی شان به این شکل سپری می شد. افراد انگشت شماری اطلاعات بالایی داشتند و حواسشان به تغییرات ماه و سال و هفته بود. در آن ایام بیشتر براساس موعد برگزاری جشن های سنتی زمان را معین می کردند. مرنامی مانند شب چله، چله بزرگ و چله کوچک و... این طور بود که مردم در اسفندماه با شنیدن صدای داریه زنگی و ترانه های حاجی فیروز در کوچه ها از آمدن بهار و نوروز باخبر می شدند.
پیک سیاه چهره و مژدگانی برکت بهار
اما چرا حاجی فیروز سیاه است؟ یا چرا در کوچه و خیابان از مردم پول یا مژدگانی طلب می نماید؟ شاید در فکر بسیاری از مردم سؤالاتی از این دست شکل گرفته باشد. محقق و استاد نمایش های سنتی درباره حاجی فیروز و چهره و مرامش نقل های جالبی دارد: مردم قدیم بر تکرار نشدنی بودن نوروز باور داشتند. آنها معتقد بودند که اگر مجموعه ای از رسوم و آیین ها را اجرا نکنند سال نو نمی شود. حاجی فیروز و دادن مژگانی به او یکی از همین رسوم نوروزی است. فتحعلی بیگی ادامه می دهد: حاجی فیروز صورتش سیاه است. چون در سیاهی زمستان زیر زمین بوده و از همین سیاهی بیرون آمده است. لباس قرمز مثل خون تازه دمیده شده به جان طبیعت بر تن می نماید و به مردم آمدن بهار و جوانه زدن زمین را خبر می دهد. مردم هم به شکرانه این خبر، نذری هایشان را به عنوان مژدگانی به حاجی فیروز می دهند تا بهاری با برکت داشته باشند.
منبع: همشهری آنلاین