سفرنامه مالزی (قسمت دوم)

به گزارش وبلاگ داریوش، سفرنامه مالزی (قسمت دوم)

در این مقاله از وب سایت مجله گردشگری خبرنگاران درباره سفرنامه مالزی (قسمت دوم) ، سخن خواهیم گفت.

سفرنامه مالزی (قسمت دوم)

مردم مالزی افرادی بسیار خونگرم و میهمان نواز هستند. مسلمانها دارای رستورانها و فروشگاه هایی هستند که با آرم حلال تعیین می شوند. هندوها به برهما و چینی ها به بودا معتقد هستند.

بلیط هواپیما در طاهاگشت

با توجه به طبیعت بخشنده این سرزمین بومی ها که بیشتراً مسلمانند دارای اخلاقی خوش و دست و دل باز هستند. دارای نظم و ترتیب در کارها به شکل کاملاً اروپایی می باشند؛ که با توجه به سرمایه گذاریهای شرکت های ژاپنی در این کشور و نظارت و مدیریت ژاپنی ها این نظم در تمام جاها مشهود است.

در ادامه مقاله با دومین قسمت از سفرنامه مالزی با ما همراه باشید…

سفرنامه مالزی (قسمت دوم)

در قسمت اول توضیح سفر به مالزی، نیمی از راه را با من همسفر شدید و با هم از کوالالامپور به بندر پورت دیکسون و هتل زیبای لکسیس هیبیسکوس رفتیم. سپس توری یک روزه را در شهر تاریخی ملاکا تجربه کردیم و دوباره به پایتخت مالزی بازگشتیم. روز اول به گشت و گذار در مرکز شهر، آکواریوم، مرکز خرید سوریا و برج های دوقلوی پتروناس گذشت و حالا سفرمان را از روز دوم در کوالالامپور که یکی از بهترین روزهای این سفر بود از سر می گیریم. روز دوم اقامت در کوالالامپور بسیار هیجان انگیز بود و بعد از آن اقامت در جزیره زیبای پنانگ و بازدید از معابد بودایی آن و در آخر بازدید از شهر ایپوه که طبیعت بکر و زیبایی داشت، این سفر خوب را تکمیل کرد.

در این سفر که به همت هواپیمایی ایرآسیا، وزارت توریسم مالزی و آژانس مسافرتی پالم بیچ تدارک دیده شده بود، از چهار شهر دیدنی مالزیدیدن کردیم. ابتدا به کوالالامپور و منطقه سانوی رفتیم و بعد راهی بندر پورت دیکسون شدیم. از آنجا توری یک روزه به شهر تاریخی ملاکاداشتیم و سپس دوباره به کوالالامپور بازگشتیم. پس از طی دو شب اقامت در پایتخت مالزی به جزیره پنانگ رفتیم و پس از آن نیز راهی آخرین مقصد خود، یعنی شهر ایپوه شدیم. در ادامه می توانید جهت سفر ما را مشاهده کنید.

آدینه، 19 آبان، پوتراجایا، بوکیت بینتانگ و خیابان جالان الور

صبح آدینه وقتی بیدار شدم نمی دانستم زنده ام یا مرده! بدنم خشک و بی حرکت شده بود و از شدت سرما نمی توانستم نفس بکشم. متوجه شدم که آنقدر گرمای فضای بیرون کلافه ام نموده بود که درجه تهویه مطبوع را در سردترین حالت ممکن گذاشته و همان طور خوابم برده بود. به سختی خودم را به دوش آب گرم رساندم تا کمی حالم سر جایش آمد.

قرار بود به پوتراجایا، پایتخت سیاسی مالزی برویم و نشستی خبری با حضور نماینده وزارت توریسم مالزی داشته باشیم. در سال 1999 دولت این کشور طی حرکتی هوشمندانه برای جلوگیری از ایجاد ترافیک سنگین در کوالالامپور، شهری کوچک در نزدیکی کوالا ساخت و تمام ادارات دولتی، سازمان ها و وزارتخانه ها را به آنجا منتقل کرد. همچنین در این شهر از هر فرهنگی در دنیا یک نماد ساخت و جالب اینکه مهم ترین پل آن به فرهنگ ایران اختصاص داده شد که با الهام از پل خواجوی اصفهان ساخته شده است.

داتوک موسی یوسف، نماینده وزیر که فردی بسیار صمیمی و افتاده بود، پس از ارائه آمار و ارقامی درباره گردشگری مالزی و دنیاگرد های ایرانی با شکیبایی به سوالات ما پاسخ داد. در مالزی به افراد عظیم و تاثیرگذار دولتی و غیر دولتی القابی افتخاری مثل داتو، داتوک و… داده می گردد و آنها می توانند از مزایای این القاب استفاده نمایند. حتی بسیاری از آنها این نشان خود را روی پلاک خودروی شان نصب می نمایند و بدین ترتیب مثلا محدودیت سرعت در اتوبان برای آنها برداشته می گردد!

پس از این جلسه دوباره به سمت منطقه Sunway و پارک آبی سانوی لاگون راه افتادیم. قرار بود همه تنی به آب بزنیم و از ورزش های آبی آنجا لذت ببریم، اما من و یکی از دوستانم ترجیح دادیم آن اطراف قدم بزنیم، در استارباکس قهوه ناب بخوریم و کمی عکاسی کنیم.

وقتی همسفران ما که دیگر به دوستانمان تبدیل شده بودند از پارک آبی بازگشتند، ناهار خوردیم و به سمت مرکز شهر کوالالامپور و خیابان مشهور بوکیت بینتانگ راه افتادیم. اینجا مشهورترین و شلوغ ترین منطقه کوالالامپور است. مرکز خرید و رستوران ها و کافه های متنوع را در آن می بینید و می توانید ضربان این شهر را حس کنید. باران می بارید و ما چتر نداشتیم اما جای نگرانی نداشت؛ در کوالالامپور وقتی باران بزند، همه جا حتی نزد دستفروشان خیابان هم می توانید با قیمت خیلی ارزان چتر بخرید. کمی در مرکز خرید Sungei Wang گشت زدیم و بعد به Pavilion KLCC که مهم ترین مرکز خرید این منطقه است رفتیم. این دو مرکز خرید مالزی از بهترین مکان ها برای خرید در این کشور هستند، خصوصا اگر در فصل جشنواره تخفیف به مالزی سفر می کنید.

با دوستانم در مراکز خرید می گشتیم و خرید می کردیم اما من بی صبرانه منتظر بودم تا خریدها تمام گردد و به خیابان معروف جالان الور که تعریفش را زیاد شنیده بودم برویم.

غذاهای متنوع، نور و رنگ های متنوع، بوهای متنوع و موسیقی؛ همه اینها را در خیابان جالان الور تجربه می کنید!

بالاخره به سمت جالان الور حرکت کردیم و آنچه می دیدم باورکردنی نبود! قطعا بهترین بخش این سفر همین وقت گذرانی در جالان الور بود. غذاهای متنوع، نور و رنگ های متنوع، بوهای متنوع و موسیقی؛ همه این ها را در یک خیابان کوچک اما بسیار شلوغ تجربه می کنید. هر قدمی که بر می دارید خوراکی های جدید و گاهی عجیب می بینید، بوی متفاوتی به مشامتان می رسد و صداها و موسیقی خیابانی جدیدی می شنوید! چنین تجربه ای را در هیچ جای دیگری نداشته ام.

پس از دو سه بار متراژ کردن این خیابان و تماشای جریان زندگی، بی خیال شام مجلل در هتل شدم و با یکی از دوستانم در همین جا چند میوه استوایی، آب نیشکر خوشمزه و البته سه غذای تایلندی (میگوی سرخ شده، ماهی برشته و تام یام) را امتحان کردیم. تام یام یکی از معروف ترین غذاهای تایلندی است که در واقع یک سوپ دریایی با مزه ای بسیار ویژه است.

هر کسی سلیقه متفاوتی دارد. ممکن است یک دنیاگرد دوست داشته باشد در سفر خرید کند، در رستوران های مجلل غذا بخورد، فقط جاذبه های طبیعی را ببیند یا هر کار دیگری انجام دهد؛ اما برای من جذاب ترین بخش هر سفری تماشای نبض زندگی در آنجا، آشنایی با فرهنگ، خوردن غذای خیابانی و ارتباط با مردم است؛ چرا که معتقدم این همان چیزی است که باعث می گردد در آن سفر چیزی یاد بگیریم، خاطره ماندگار ثبت کنیم و خودمان را بهتر بشناسیم.

آن شب خیلی هیجان زده بودم و آنقدر در خیابان ها قدم زدم که نفهمیدم چطور زمان گذشت و وقتی به ساعتم نگاه کردم شوکه شدم. به هتل که رسیدم ساعت 5.30 صبح بود و ما باید ساعت 7 از هتل چک اوت می کردیم! ترجیح دادم به جای خوابیدن، در وان حمام دراز بکشم تا خواب از سرم بپرد، اما…

شنبه، 20 آبان، پیش به سوی جزیره پنانگ

از خواب بیدار شدم و دیدم به جای این که در تختخواب باشم در وان حمام هستم و ساعت 6:45 دقیقه است. از خستگی در حمام خوابم برده بود. مثل یک سرباز وظیفه شناس با سرعت عجیبی لباس پوشیدم، وسایلم را جمع و جور کردم و در لابی به دوستان دیگر پیوستم. می دانستم که قرار است با اتوبوس به جزیره پنانگ برویم و حدودا 5 الی 6 ساعت در راه خواهیم بود، پس با خیال راحت در اتوبوس خوابیدم تا کم خوابی شب قبل جبران گردد. پس از سه ساعت با صدای راهنمای تور در میکروفن از چرت مرغوبی که می زدم پریدم و دیدم او دارد راجع به پلی که در حال عبور از روی آن هستیم صحبت می نماید. پنانگ یک جزیره است که فاصله زیادی با بخش اصلی کشور مالزی ندارد، بنابراین برای سهولت دسترسی به آن، یک پل بلند که از شاهکارهای مهندسی دنیا است، به سمت این جزیره کشیده اند. عبور از میانه دریا تجربه لذت بخشی بود و من در حالی که به تلالو مرواریدگونه دریا در زیر آفتاب تند پیش از ظهر خیره شده بودم، هیپنوتیزم شده و دوباره خوابیدم!

به شهر که رسیدیم در کنار بندرگاه توقف کردیم تا کمی استراحت کنیم و خستگی سفر 6 ساعته از تنمان خارج گردد و بعد برای ناهار به KFC این شهر رفتیم که فضای آن یک خانه تاریخی بود.

پنانگ یا جرج تاون شهری است که بر خلاف بیشتر شهرهای مالزی، عمده جمعیت آن را چینی ها تشکیل می دهند و مالایی ها در آن در اقلیت هستند. جالب است بدانید که جکی چان هم در اینجا یک ویلای شخصی عظیم دارد، چرا که بسیاری از اعضای خاندان عظیم چان در این منطقه ساکن هستند.

بر خلاف بیشتر شهرهای مالزی، عمده جمعیت جزیره پنانگ، چینی ها هستند و مالایی ها در آن در اقلیتند

سوغات پنانگ نوعی قهوه خاص به نام قهوه سفید است که آن را با قهوه عربیکا یا روبوستا ترکیب می نمایند و به فروش می رسانند. اگر این قهوه را امتحان کنید متوجه می شوید که به دلیل استفاده از قهوه سفید در آن دیگر احتیاج به کرم یا شیر نیست و خود آن طعمی لطیف و عالی دارد. سوغات دیگر اینجا شکلات هایی است که در طعم های متنوع مخصوص مالزی ارائه می شوند و کمی با سایر شکلات هایی که می شناسیم متفاوت است. عطرهای طبیعی نیز از دیگر سوغاتی های ویژه این جزیره هستند که بویی عالی دارند و از گل های طبیعی به صورت محدود تهیه شده و با قیمتی مناسب تر از بسیاری از ادکلن های برند به فروش می رسند.

در انتها این سفر طولانی که از صبح زود تا عصر به طول انجامیده بود، به هتل ساحلی Golden Sands از مجموعه هتل های شانگری لا در منطقه باتو فرینگی رفتیم. این هتل که در کنار یک ساحل زیبا تاسیس شده، انواع ورزش ها و تفریحات ساحلی مثل والیبال، فوتبال، استخر شنا و… را دارد و محیط آن نیز کاملا خانوادگی است. اما چیزی که نمی دانستیم این بود که میمون های پررو و چالاکی در کل فضای این هتل پرسه می زنند. بنابراین اگر در محوطه یا تراس اتاق خود هستید، مراقب وسایلتان باشید، چون این میمون ها علاقه زیادی به دزدیدن وسایل شما دارند!

برای شام، میهمان هتل راسا سایانگ و غذاخوری معروفش، کافه اسپایس مارکت بودیم. اگر به پنانگ سفر کردید و گذرتان به منطقه باتو فرینگی افتاد، حتما استفاده از بوفه باز این رستوران را پیشنهاد می کنم. بهترین و تازه ترین غذاهای دریایی که به روش های مختلف طبخ شده و آماده سرو هستند را می توانید در اینجا امتحان کنید. میگو و لابستر که با ادویه های مخصوص درست شده بودند به همراه ساتای یا همان کباب گوشت و مرغ مالزیایی که کمی شیرین هم هست از بهترین غذاهای اینجا هستند.

بعد از شام مفصلی که خوردیم سری به بازارچه باتو فرینگی زدیم که در آن می توانید خریدهای کوچک ارزان داشته باشید و بعد هم به هتل برگشتیم.

یکشنبه، 21 آبان، بودای خوابیده، بودای ایستاده

صبح سر حال و سرخوش از گذراندن یک شب عالی در پنانگ سوار اتوبوس آژانس پالم بیچ شده و برای بازدید از دو معبد مشهور بودایی در بخش مرکزی این جزیره، یعنی منطقه جرج تاون حرکت کردیم. در خیابان Lorong Burma دو معبد بودایی در دو سوی خیابان وجود دارند که یکی تایلندی و دیگری برمه ای (میانماری) است. ابتدا به معبد تایلندی رفتیم و در آن محوطه مجذوب هنر عالی سازنده مجسمه ها و نقش و نگار روی دیوارهای معبد شدم. درست مثل مسجد مسلمانان برای ورود به معبد بودایی هم باید پابرهنه باشید.

اولین چیزی که در هنگام ورود به معبد Wat Chayamangkalaram توجه شما را به خود جلب می نماید، مجسمه بودای خوابیده است که یکی از عظیم ترین مجسمه های بودای خوابیده در دنیا است. بسیاری از ما تصور می کنیم بودا همان پیرمرد بی موی چاقی است که نشسته و لبخند می زند؛ اما سخت در اشتباهیم و آن مجسمه معروف مربوط به یکی از پیروان و مبلغان وفادار بودا است که با ثروت و ذوق طنزی که داشته مردم را به این دین علاقه مند می نموده است.

جالب ترین بخش این معبد (البته به غیر از مجسمه غول پیکر بودای خوابیده که خودنمایی می نماید) خاکستر بودایی های ساکن پنانگ است که در اینجا نگهداری می شوند. تعداد زیادی طبقات در بخش پشتی معبد وجود دارد که روی هر کدام از آنها تصویری از یک انسان چسبیده است. این تصویر در واقع متعلق به عظیم آن خاندانی است که خاکستر تمام افراد آن در داخل یک ظرف در این طبقات نگهداری می شوند؛ هر فرد جدیدی از آن خاندان هم از دنیا برود خاکستر او را به ظرف اضافه می نمایند. نکته جالب این که اگر زنی فوت کند، در خاکستر خاندان شوهرش قرار نمی گیرد و خاکستر او را در ظرف آبا و اجدادی خودش نگهداری می نمایند.

در سوی دیگر خیابان معبد برمه ای Dhammikarama واقع شده است که با ورود به آن می توانید مجسمه عظیم بودای ایستاده را ببینید که خودنمایی می نماید. معماری و تزئینات داخلی این معبد چشم نوازتر و زیباتر هستند.

منبت کاری های روی دیوار و استفاده عالی از رنگ های طبیعی جلوه خاصی به این معبد بخشیده اند. همچنین داستان های بودایی را به صورت مصور می توانید روی دیوارها مشاهده کنید.

پس از بازدید از این دو معبد و صرف ناهار به سمت آخرین مقصد سفرمان راه افتادیم.

در اتوبوس کمی پانتومیم بازی کردیم و همین باعث شد طولانی بودن جهت خیلی به چشممان نیاید. به ایپوه که رسیدیم، گرگ و میش شده بود و خیابان های این شهر کوچک اما رو به پیشرفت، خلوت بودند. تصمیم گرفتیم پیش از چک این در هتل، در رستوران عربی حضرموت شامی خاورمیانه ای بخوریم. راستش را بخواهید اصلا شام خوبی نبود و فکر کنم آنها اصلا انتظار حضور 25 مشتری به صورت همزمان را نداشتند و به همین دلیل سرسری چیزی را آماده نموده، جلوی ما گذاشته بودند!

هتل آپارتمان Haven Resort بهترین اقامتگاه در شهر ایپوه است. وقتی به آنجا رسیدیم پیش خود می گفتم احتمالا صبح که از خواب بیدار شوم مسحور منظره زیبای تراس اتاقمان خواهم شد. اتاق هایی عظیم با امکانات کامل، استخری عالی و طبیعتی شگفت انگیز از کوه های خشن سبز که این هتل را به محلی دنج و آرامش بخش برای مسافران تبدیل می نماید.

آن شب، شب عجیبی بود؛ از یک سو طولانی شدن سفر خسته مان نموده بود و از سوی دیگر از این که به انتهای آن رسیده بودیم، ناراحت بودیم.

دوشنبه، 22 آبان، غار؟ معبد؟ برکه؟

Kek Lok Tong بی شک یکی از زیباترین معبدغارهای دنیا است

طبق معمول صبحانه عالی هتل را خوردیم و حوالی ساعت 9 به سمت معبد غار کک لوک تونگ در بیرون شهر حرکت کردیم که در واقع معبدی است که داخل یک غار کوچک ساخته شده است. دلیل این موضوع هم نزدیکی بسیار زیاد آیین بودایی با طبیعت است. Kek Lok Tong تنها معبد غار دنیا نیست، اما بی شک یکی از زیباترین آنها است. آنچه از بیرون می بینید یک غار است اما وقتی وارد آن می شوید مجسمه ها بودایی نمایان می شوند و ترکیب رنگ طلایی این مجسمه ها با سنگ ها و رسوبات داخل غار هارمونی ایجاد می نماید. به انتهای این غار کوچک که می رسید منظره ای را می بینید که احتمالا تا پیش از آن فقط در نقاشی ها مشاهده نموده اید! محوطه ای سرسبز که با کوه های سر به فلک کشده و پوشیده از درخت احاطه شده و در مرکز این همه زیبایی برکه ای عظیم با آبی بسیار زلال وجود دارد. مجموعه این تنوع زیبایی باعث می گردد واقعا از خود بپرسید که اینجا یک غار است یا عبادتگاه یا برکه ای خیره نماینده؟

یک ساعتی در این معبد بودیم و این آخرین جاذبه گردشگری مالزی بود که همگی با هم آن را می دیدیم. دوباره راهی ایپوه شدیم و این بار قبل از رفتن به هتل ناهار خریدیم و با خود به هتل بردیم. بعد از ظهر قرار بود نیمی از دوستانمان به کوالالامپور رفته و به تهران باز گردند و از این رو کمی غمگین بودیم. پس از راهی کردن آنها تصمیم گرفتیم این روز آخر را در هتل بمانیم و کمی استراحت کنیم تا برای پرواز 8 ساعته فردا انرژی کافی داشته باشیم؛ تا شب از امکانات هتل استفاده کردیم و از خاطرات مشترکمان در این سفر گفتیم و خندیدیم.

سه شنبه، 23 آبان، مقر ایرآسیا

صبح که بیدار شدم هم شادمان بودم هم غمگین! شادی ام از بازگشت به ایران عزیز و ملاقات خانواده و همکاران و دوستان بود و ناراحتی ام از تمام شدن سفر به مالزی با آن همه زیبایی اش. اما هر فصلی انتهای دارد و هر انتهای آغازی دیگر است.

وسایل را جمع کردیم و برای آخرین بار به سمت کوالالامپور حرکت کردیم. حدودا ظهر شده بود که به ورودی مقر اصلی شرکت هواپیمایی ایرآسیا رسیدیم. ایرآسیا عظیم ترین ایرلاین ارزان قیمت آسیا و یکی از برترین ایرلاین های دنیا در کلاس خودش است. نام مقر این شرکت RedQ است که با الهام از بسیاری از کمپانی های عظیم دنیا به صورت آفیس باز با امکانات و تفریحاتی عالی ساخته شده تا کارمندان بیشترین بهره وری را داشته باشند. حتی یک سرسره شبیه به سرسره معروف مانتن ویوی گوگل هم در آن وجود دارد. هدف شرکت هایی که سعی می نمایند محیط کار این چنینی درست نمایند، این است که کارمند در آنجا احساس راحتی کند، تا بدین ترتیب انرژی بیشتری روی کارش بگذارد و به طور کلی از محل کارش فراری نباشد.

خانم شهین ناز (بله، یک نام فارسی دیگر در زبان مالایی) به همراه دو خدمه پرواز ایرانی بخش های مختلف این دفتر دو طبقه زیبا را معرفی می کردند. در یکی از بخش ها نمایشگر عظیمی وجود داشت که روی آن مداوما کلماتی که بیشتر در گوگل جستجو می شدند را به صورت زنده نمایش می داد. در انتها این تور بازدید از RedQ و آشنایی نسبی با فرهنگ سازمانی ایرآسیا به پشت بام رفتیم که مشرف به فرودگاه KLIA2 بود. فرودگاه KLIA2 به صورت اختصاصی به پروازهای ایرآسیا تعلق دارد و سایر ایرلاین ها از فرودگاه KLIA استفاده می نمایند.

آنقدر مجذوب این دفتر و شیوه کار کارکنانش بودیم که متوجه نشدیم دارد دیر می گردد و ممکن است پروازمان را از دست بدهیم. در فرودگاه چک این کردیم و بعد در همان جا غذای خوشمزه ناندوز را خوردیم.

محسن مصباح، راهنمای تور ما همچنان همراه ما بود و لحظه خداحافظی با او یکی از سخت ترین بخش های این سفر بود.

در هواپیما حس خوبی نداشتم؛ به انتها این سفر، کارهای عقب افتاده ای که تل انبار شده بودند و جدایی از دوستانی فکر می کردم که لحظه لحظه این سفر را برای من شیرین نموده بودند. در همین افکار بودم که خوابم برد و وقتی بیدار شدم در آسمان ایران عزیز بودیم.

بی شک سفر به مالزی یکی از بهترین تجربه های سفر برای من بود. تصور من پیش از مسافرت به این کشور زیبا و رنگارنگ کاملا با تجربه ای که داشتم متفاوت بود. مالزی از هر نظر یکی از بهترین مقاصد گردشگری است و قطعا خاطراتی ماندگار از آن ثبت خواهید کرد.

لمینت دندان کامپوزیت دندان ایمپلنت

منبع: تاپ تراول

به "سفرنامه مالزی (قسمت دوم)" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "سفرنامه مالزی (قسمت دوم)"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید